فوتبال مدرن این روزها همچنان در حال تکامل است و پدیدهها و نقشهای تاکتیکی مختلفی در بازههای زمانی متفاوت توسط مربیان معرفی میشود. شاید طرفداران معمولی فوتبال، پستهای موجود در آن را به چهار بخش دروازهبان، مدافع، هافبک و مهاجم تقسیم کنند، اما نگاه تاکتیک نویسان بسیار فراتر از این بخشهاست.
پیش بینی بازی های ورزشی در بتکارت
Sweeper Keeper
هنگامی که سوئیپرهای پشت مدافعان یا «لیبروها» منقضی شدند، از دروازبانهای مدرن فوتبال خواسته شد که بیشتر از حالت معمول از محدوده دروازه خارج شوند و فضاهای پشت مدافعان را پوشش بدهند. به علاوه، دروازهبانهایی مانند مانوئل نویر، در بازیسازی تیمشان نیز شرکت میکنند و به عنوان یار یازدهم، در فاز هجومی سهیم میشوند و گزینهای برای پاس در اختیار دیگر هم تیمیها میگذارند. این نوع دروازهبانها که با نام «Offensive Goalkeepers» نیز شناخته میشوند، کسانی هستند که باکس خود را ترک میکنند تا پاسهای حریف را قطع و توپ را قبل از رسیدن به دروازه خودی دفع کنند. این وظایف و تواناییها در قرن بیست و یکم ابداء نشده اند. گِیولا گروسیکس سه دهه دروازهبان تیم ملی مجارستان و نخستین «Sweeper Keeper» و معرف تغییرات نوین در پست دروازهبانی بود. بعدها، دروازهبان هایی مانند جان جونگ بلود و استنلی منزو از روشهای گروکسیکس بهرهمند شدند.
Ball-Playing Centre-Back
همانند دروازهبانها، نقش مدافعان مرکزی نیز دستخوش تغییرات شد. در حالی که بعضی از آنها صرفا بر روی وظایف دفاعی خودشان متمرکز هستند. بقیه آنها با توپ راحتتر برخورد میکنند. این نوع از مدافعان نه تنها پاسهای سادهای به هم تیمیها خود میدهند، بلکه با پیشروی به سمت دروازه حریف یا ارسال پاسهای لیزری، برای هم تیمیهای خود فضا و موقعیت گل ایجاد میکنند. گسترش پرس فشرده و دفاع سلطه طلبانه، مدافعان مرکزی را مجبور کرد که پیشرفت کنند و ضعفهای خود را پوشش دهند. به علاوه، نبود مدافعانی با قابلیت «Man-To-Man Marking» و ظهور مفهوم «Zonal Defence» مزید بر علت شدند تا نقشهای مدافعان مرکزی به سوی تکامل هدایت شوند .به عنوان مثال در دهه ۱۹۹۰ مدافعانی با توانایی بازیسازی و در نقش «Playmaking Center-Back» ظاهر شدند که از معروفترین آنها میتوان به فرانک رایکارد اشاره کرد.
Box-to-Box Centre-Back
دو مدافع میانی میتوانند در بیرون از حیطه وظایف خود، نقشهای متفاوتی را عهدهدار شوند، به خصوص زمانی که از دفاع سه نفره استفاده میشود. برای مثال، مدافع میانی در چپ یا راست دفاع سه نفره میتواند در حین پیشروی به سمت باکس حریف، نقش بازیسازی در خطوط میانی را برعهده بگیرد. داوید آلابا نمونهای عالی از مدافعان در این نقش است. از هنگامی که آلابا در سمت چپ دفاع سه نفره به ایفای نقش میپردازد، او با توجه پست و وظایف به خصوصش، در قسمت میانی و متمایل به چپ قسمت «Half Space» زمین حرکت میکند و در فضای بازیکن شماره ۱۰ مستقر میشود. نقش او «Half Space Libero» نیز نامیده میشود.
فوتبال مدرن و معرفی پستهای جدید در مستطیل سبز
False Full-Back
«False Full-Back» یا «Inverted Full-Back» یا «Inside Full-Back» تقریبا نقش جدیدی است که در اواخر قرن بیستم به دنیای فوتبال راه پیدا کرده است. ایده این نقش ساده است؛ یک بازیکن چپ پا در پست فول بک راست قرار میگیرد و بالعکس. نوع مدرنی از این نقش وجود دارد که در آن فول بکها در نقش هافبک میانی یا تدافعی، در هنگام مالکیت توپ قرار میگیرند. این بازیکنان علاوه بر پیشرویهای عمودی (در پشت خطوط «Half Space») میتوانند در جلوی مدافعان میانی قرار بگیرند و هافبکهای مرکزی را به جلو برانند تا برتری «کمّی» بسیار خوبی در میانه میدان به دست بیاید.
Defensive Full-Back
بعضی از فول بکها، در هنگام مالکیت توپ محطاطانهتر عمل میکنند. این عمل میتواند خطوط عقبتر زمین را به صورت نامتقارن محکم کند. به همان نسبت که دیگر فول بکها در فاز تهاجمی تیم شرکت و در پست یک وینگر «اورلپ» میکنند، همانقدر «Defensive Full-Back» ها نیز در خطوط دفاعی تیم میمانند و خط دفاعی چهار نفره را حفظ میکنند. این بازیکنان وظایف سختی را برعهده دارند چرا که علاوه بر حضور پررنگ در خط دفاعی باید ترتیب حملات اصلی تیم را از میانه زمین خودی فراهم نمایند و علاوه بر دفع خطر احتمالی برنامه روبه جلویی را برای بازی سازان و مهاجمان تدارک ببینند.
Cornerback/Full-Back
متاسفانه، امروزه، هر سه مدافع در سیستم دفاع سه نفره، مدافع میانی نامیده میشوند. به دنبال گسترش و تکامل فوتبال مدرن، فول بکها در کنار منطقه ی «Half Space» به عنوان مدافع میانی به ایفای نقش پرداختند، اما بعدها از موقعیت خود خارج شدند و مدافعان میانی به همین نام، به جهان معرفی شدند. حتی در سیستم «W-M» نیز از سه فول بک استفاده میشد. برای اینکه عبارتی مناسب برای دو مدافع چپ و راست در دفاع خطی سه نفره مدرن پیدا کنیم، ما میتوانیم به ریشه موقعیت فول بکها، در تاریخ مراجعه کنیم. با دنبال کردن این ریشه میفهمیم که به دو مدافع کناری در دفاع سه نفره «Full-Back»، و به دو مدافع کناری در سیستم دفاع چهار نفره «CornerBack» میگویند.
Holding Midfielder
«Holding Midfielder»احتمالا اصیلترین زیر شاخه از پست هافبک دفاعی است. در حالی که مابقی هافبکها به خطوط تهاجمی تیم میپیوندند و به آنها کمک میکنند، یک بازیکن در نقش «Holding Midfielder»، موقعیت خود را حفظ میکند و در نزدیکی خطوط دفاعی تیم حرکت میکند. این بازیکن با اخلال در حرکات انفرادی و گروهی بازیکنان حریف، از دروازه خودی محافظت میکند. به علاوه، این نوع از بازیکنان پس از قطع توپ یا باز پسگیری آن، با پاسی ساده، آن را به هم تیمی که توانایی بازیسازی و ارسال پاسهای ریسکی را داشته باشد، میفرستد تا وینگرها با استفاده از موقعیتی که آن بازیکن برایشان فراهم کرده است، بتواند زمینه حمله و ارسال توپ را به مهاجمان نوک داشته باش یا خود برای گلزنی وارد عمل شود.
Deep-Lying Playmaker
«Deep-Lying Playmaker» نوع پیشرفتهتر نقش «Holding Midfielder»، منتها با ذهنیتی تهاجمیتر است. این بازیکنان معمولاٌ با توپ راحت هستند و میتوانند در لحظات بحرانی، با پاسهای تعیین کننده و دقیق خود، به تیم کمک کنند. هنگامی که یک «Deep-Lying Playmaker» توپ را دریافت میکند، او به دنبال ارسال پاسهای پیشرفتهتر و بلندتر است. یک «Deep-Lying Playmaker» تلاش میکند توپ را با پاسهای عمقی یا قطری، به هم تیمیهای خود، که در بین خطوط ایستادهاند ارسال کند.
Box-to-Box Midfielder
«Box-To-Box Midfielder» یک هافبک میانی است که پویایی و تحرک خوبی دارد و بر هر دو فاز تهاجمی و تدافعی متمرکز است. او میتواند در نزدیکی باکس خودی حضور داشته باشد و یا در خط هافبک تیم، موقعیتش را حفظ نماید. او همچنین میتواند به جلو پیش برود و به پرس سنگین تیم در نیمه زمین حریف، کمک کند.
Inverted Winger
یک «Inverted Winger» یا «Inside Winger» حرکات قطری را به حرکات تعریف شده و سنتی وینگرها، ترجیح میدهد. برتری این نوع از بازیکنان نسبت به وینگرهای سنتی (Traditional Wingers)، در فشردگی و نزدیکی آنها در مناطق میانی زمین ذکر شده است. از مهمترین بازیکنان این نقش میتوان به لیونل مسی و پس از آن، آرین روبن اشاره کرد. الگوی تکرار شونده این سبک از حمله، برش ناگهانی به سمت میانه زمین از جناحین است که میتواند با یک شوت پای تخصصی و یا ارسال پاس عمقی دقیق و با زاویه ۹۰ درجه، کامل شود.
Conventional Winger
چپ پاها در سمت چپ و راست پاها در سمت راست؛ این تعریف کلی وینگرهای کلاسیک، یعنی «Conventional Winger» ها است. آنها در جناحین با تمام سرعت پا به توپ حرکت میکنند و پس از رسیدن به یک سوم میانی حریف، توپ را به داخل محوطه جریمه حریف میفرستند. به هر حال، بعضی از آنهایی که بین «Conventional Winger» کلاسیک و «Inverted Winger» مدرن سوییچ میکنند، تاثیر بیشتری بر فاز هجومی تیم میگذارند. به همین علت است که مثلا یک بازیکن چپ پا در چپ بازی میکند، زیرا نه تنها میتواند وظایف سنتی خودش را به خوبی اجرا کند، بلکه میتواند به باکس حریف حرکت کند و مانند یک «Inverted Winger» رفتار کند. در این مورد توانایی بازی با دو پا، میتواند بسیار کمک کننده و موثر باشد.
Needle Player
وظیفه یک «Needle Player» این است که توپ را در وضعیتهای فشرده و موقعیتهای بسته، حفظ کند. این بازیکنان معمولا در پست هافبک هجومی قرار میگیرند. آنها مانند یک سوزن (با توجه به اسمشان) به اعماق خط دفاعی حریف نفوذ میکنند. همانقدر که دریافت بی نقص توپ در فضاهای بسته و ارسال پاس دقیق در آن فضای محدود اهمیتش بیشتر میشود، به همان نسبت نیز اهمیت «Needle Player» ها نیز افزایش پیدا کرده است. بازیکنانی که همراه با توانایی بدنی خوب، جثه کوچکی دارند، از حرفهای ترین بازیکنان این نقش هستند. آنها از فیزیک بدنی کوچکشان استفاده میکنند تا در شرایط سخت، سریع عمل کنند. به علاوه ی اینها، یک «Needle Player» باید بتواند بدون اشتباه، پاسهای پرقدرت و سریع را دریافت کند و باید دید خوبی نسبت به دیگر هم تیمیها داشته باشد تا جهت حمله را تعیین و تیم را رهبری کند.
Raumdeuter
تاکتیک نویسان توماس مولر را معرف نقش «Raumdeuter» میدانند. «Raumdeuter» بازیکنی است که از فضاهای زمین (Raum) درک (deuten) عالی دارد و میتواند موقعیتهای مختلف را به خوبی تفسیر کند. توماس مولر به فرارهای نامرئیاش در بین یا پشت بازیکنان معروف است. در عین حال، یک «Raumdeuter» میتواند از عهده بازی در پستهای مختلف نیز برآید. مهمترین موضوع در این نقش، آن است که بازیکن، درک و فهم بهتری از مناطق زمین، نسبت به بازیکنان حریف، در هنگام بازی بدون توپ داشته باشد تا بتواند با نفوذ به لایههای مستحکم دفاعی موقعیت گل ایجاد نماید. در فوتبال مدرن امروز اکثر مهاجم یا وینگرهای معروف دنیا این قابلیت را دارا میباشند و همین ویژگیها آنها را به مهاجمان برتر دنیا تبدیل کرده است.
Attacking Playmaker
«Attacking Playmaker» هافبکی است که در موقعیتهای تهاجمی تیم نقش پررنگی دارد و معمولا بین هافبکهای میانی و مهاجمان قرار میگیرد. بعضی از تاکتیک نویسان به این نوع از بازیکنان «Fantasisti» نیز میگویند. دلیل این نام گذاریها، قدرت حمل توپ خوب، دید بالا، و توانایی ارسال پاسهای دقیق و تعیین کننده است که بتوانند با این ویژگیها موقعیتهای خاص و غیرقابل پیش بینی برای مهاجمان تیم خود فراهم کنند و یک مهاجم باهوش نیز با استفاده از موقعیت ایجاد و تمرین شده بتواند دروازه حریفان را باز نماید.
False Number Ten
بعضی از هافبکهای هجومی، اساساً «مهاجمانی کاذب» یا «مهاجمانی کمک کننده» هستند. یک «False Number Ten» در موقعیت هافبک هجومیهای سنتی قرار میگیرد، اما وظیفهای که او بر دوش دارد، با آنها تفاوت دارد. آنها معمولا در کارهای ترکیبی تیم شرکت میکنند و هیچ علاقهای (یا توانایی) برای به نمایش گذاشتن برتریهای خلاقانه و مبتکرانه ندارند. در واقع آنها فضا ایجاد میکنند و در مواقعی که پا به توپ نیستند بسیار باهوش عمل میکنند. شکل دیگری از «False Number Ten» وجود دارد که به آن «وینگرهای مرکزی» میگویند. این بازیکنان بر خلاف پلی میکرهای سنتی که پشت مهاجمان نوک و در وسط زمین میایستند، آنها به جناحین حرکت میکنند تا برتری عددی در کنارههای زمین به وجود بیاید.
False Number Nine
«False Number Nine» شاید از نظر لغوی برای فوتبال نوین باشد. اما کاربرد آن سابقهای دیرینه دارد. «False Number Nine» مهاجمی است که محوطه جریمه را برای پوشش و حمایت خط هافبک رها میکند. بازیکن در پست مهاجم نوک بازی میکند، اما در واقع مهاجم نوک نیست. او به عنوان مهاجم وارد زمین میشود، اما در جایگاه یک مهاجم قرار نمیگیرد. بعد از موفقیت توتی در این پست، تیمهای اروپایی سعی زیادی بر استفاده از «False Number Nine» داشتند. سر الکس فرگوسن سعی بر استفاده از سیستم بدون مهاجم با به کارگیری رونی، توز و رونالدو داشت. ونگر نیز از ون پرسی در ۲۰۰۹ در این پست استفاده کرد. چه بسا که از مهاجم دیگری مانند بتندر یا ادواردو در کنار ون پرسی استفاده میکرد. اما بهترین نوع آن مسی در بارسلونای پپ بود که خوش درخشید. عقب آمدن مسی و از دسترس خارج بودن وی برای مدافعان حریف، دلیل مهمی برای موفقیتهای بارسلونا در آن زمان بود. هدف از ایفای نقش در این پست، ایجاد مشکل برای مدافعان مرکزی است که این مهاجمان را مارک کرده و به دنبالشان میروند. یک «False Number Nine» باید توانایی دریبلینگ خوبی داشته باشد تا بتواند بین خطوط حرکت کند و همچنین باید از دید عالی برخوردار باشد تا بتواند با مهارتهای فنی در ارسال پاس، موقعیتهای گل برای تیم خلق کند.
Strech Forward
مانند Strech Four در بسکتبال، یک «Strech Forward» یا «Dummy-Runner» دقیقا برای باز کردن خطوط دفاعی به کار گرفته میشود. این بازیکن از موقعیت و پست خود خارج میشود و به فضاهای بیرونی زمین حرکت میکند، مدافعانی که او را مارک کردهاند را از موقعیت خود خارج مینماید و خطوطی آزاد برای وینگرها یا هافبکها در عمق خطوط دفاعی حریف ایجاد میکند تا زمینه یک حمله دقیق و برنامه ریزی شده فراهم شود.
یک پاسخ
کروس توی پست خودش یه دونه است 🤗